بعد از پیروزی انقلاب سال ۵۷ و بدست گرفتن قدرت توسط خمینی در ایران ژئو پلوتیک منطقه عوض شد. خمینی میخواست امپراتوری اسلامی تشکیل دهد برای همین نیاز به اشغال عراق داشت وراستی چرا عراق ونه کشور دیگر. پاسخ به این سوال می تواند خیلی از مسائل مربوط به جنگ ایران وعراق را روشن کند. اولین نکته ای را که باید درنظر داشت ویژگیهای کشور عراق بود که بلحاظ ژئو پلتیکی مورد علاقه خمینی بود . عراق مرزی طولانی ۱۲۰۰ کیلومتری با ایران داشت. از طرفی ۶۰٪ مردم عراق شیعه بودند ونهایتا وجود مرقد امامان شیعه در این کشور شرایط بسیار مساعدی را برای برانگیختن مردم عراق علیه دولت و اشغال آن بعنوان دروازه ورود به هلال شیعی و تشکیل یک امپراطوری اسلامی بود. (۱)
چراخمینی نیاز به جنگ خارجی داشت؟
پس از انقلاب ۵۷ ، فوران نیروی عظیم انسانی و بالنده، تمام جامعه را فرا گرفته بود، جوانان با شور و اشتیاقی وصف ناپذیر به دنبال آزادی و ترقی و رفاه بودند، اما خمینی نه توان و نه قصد این را داشت که به این اشتیاق و عطش سوزان پاسخ بدهد، در نتیجه باید راهی مییافت، هم برای تخلیه این پتانسیل عظیم و هم نابود کردن نیروهایی انقلابی، بهترین راه حل یک جنگ خارجی بود.
در این زمینه جواد منصوری اولین فرمانده سپاه پاسداران گفت:«اگر جنگ نشده بود من فکر میکنم انقلاب اسلامی از بین رفته بود، من اعتقادمه و جنگ بود که انقلاب اسلامی رو سازمان داد، قدرت داد، تجربه داد، روحیه داد و موقعیت داد، خیلی ما نتایج جنگ برامون عالی بود، عالی بود، با جنگ بود توانستیم ضدانقلاب داخل رو سرکوب کنیم، گروهکها رو سرکوب کنیم.»[۲]به این جهت خمینی، جنگ را مائدهی الهی توصیف میکرد و اجازه نمیداد کسی در بارهی آن حرفی بزند.
جنگ خارجی چرا؟
بعد از انقلاب، جامعه در اشتیاقی سوزناک برای آزادی و رفاه بود، اما به نظر نمیآمد که خمینی قصد تأمین آزادیها را داشته باشد، لذا بین نیروهای مترقی و جوانان با جریانات وابسته به حکومت یک درگیری مستمر و خونین جریان داشت، در این کشاکش که از آن به عنوان «فاز سیاسی» نام میبرند، نیروهای انقلابی رشد پیدا میکردند، بنابر این جنگ خارجی سرپوش جنگی مهمتر شد، یعنی همان جنگ برای کسب آزادی.
مسعود رجوی مسئول شورای ملی مقاومت در اطلاعیه یی به مناسبت ششمین سالگرد ادامهی جنگ ایران و عراق اعلام کرد:
«...اصرار خمینی بر ادامهی جنگ، علی رغم ناتوانیهای بارز اجتماعی و نظامی او برای کسب پیروزی، نه از موضع قدرت بلکه دقیقاٌ از موضع ضعف است.
خمینی جنگی را که بارها "نعمت الهی" خوانده است، ادامه میدهد تا بدین وسیله بر یک جنگ مهمتر و اساسی تر، که همانا جنگ داخلی او با مردم و مقاومت ایران بوده و دو سوم قوای سرکوبگر خود را صرف آن میسازد، سرپوش بگذارد و از سربازکردن بحرانها و نارضایتیهای عمیق اجتماعی و بروز اختلافات و کشمکشهای شدید باندهای درونی حکومتش جلوگیری نماید.
خمینی خود مکرراً اعتراف کرده که "صلح" به مثابه "دفن اسلام" میباشد. رفسنجانی نیز تأکید میکند که "ما هیچ راهی جز ادامهی جنگ... نداریم، اگر بخواهیم در این زمینه سازشکاری کنیم... در هرصورت باید جای خود را به دیگران بدهیم[۳]». [۴]
نقش مجاهدین درگل گرفتن تنور جنگ خمینی
شکستن طلسم اختناق خمینی قبل از هرچیز نیازبه شکستن طلسم جنگ او در عراق داشت وجواب آن ایجاد ارتش آزادیبخش ملی ایران در کنار مرزهای مهین در عراق بود.
شورای ملی مقاومت ایران در سال ۱۳۶۱ یک طرح صلح با عراق به امضا رسانید، این موضوع اثبات میکرد که طرف عراقی دنبال صلح و پایان دادن به جنگ است، اگر ارادهای برای صلح با عراق باشد این موضوع در دسترس است، در سایهی این توافق صلح در سال ۱۳۶۵ مجاهدین رسماً مقر خودشان را به عراق منتقل کردند، یک سال بعد یعنی در سال ۱۳۶۶ ارتش آزادیبخش ملی ایران را تشکیل دادند، ارتش آزادیبخش ملی ایران بیش از یک صد رشته عملیات نظامی علیه ماشین جنگی خمینی انجام داد، که مهمترین آنها، عملیات آفتاب،چلچراغ و فروغ جاویدان بود.
خمینی سال ۱۳۶۶ را سال پیروزی نامیده بود، اما یک سال بعد با چشمانی اشکبار این قطعنامه را پذیرفت، تنها تغییر در این یک سال حضور پدیدهای به نام ارتش آزادیبخش بود.
دکتر منوچهر هزارخانی عضو شورای ملی مقاومت در این باره میگوید:
«ضربات نظامی ارتش عراق بر نیروهای رژیم، هر اندازه سخت و جانفرسا، هرگز نمیتوانست خطر سرنگونی را برای رژیم درپی داشته باشد، زیرا نه عراق قصد سرنگونی خمینی را داشت و نه قدرتهای جهانی حاضر بودند ناظر بی تفاوت سرنگونی دولتی به دست دولت دیگر باشند. عراق بارها و به تأکید اعلام کرده بود که هدفش از واردآوردن فشارهای نظامی، واداشتن رژیم خمینی به پذیرش صلح است.
قدرتهای جهانی ، به ویژه آمریکا و متحدانش ، نیز، با اصرار و تأکید تمام، بارها اخطار کرده بودند که نخواهند گذاشت این جنگ برنده و بازندهیی داشته باشد. بنابراین، خیال رژیم از این بابت آسوده بود. اما همین شکستهای نظامی در جبههی جنگ خارجی میتوانست شیرازهی رژیمی را که در مسائل داخلی نیز از هرسو با بحران و تنگنا رو به رو بود، بگسلد و سرنگونی رژیم را به دست یک نیروی داخلی تسریع کند.
تنها عامل داخلی که میتوانست این سرنگونی را تحقق بخشد ارتش آزادیبخش ملی بود که در آخرین عملیاتش، در مهران، قدرت و کارآیی رزمی "نگران کننده"یی از خود نشان داده بود. به بیان دیگر، اگر در وضعی که در اواخر تیرماه وجود داشت، عامل ارتش آزادیبخش ملی را، در عالم فرض، از صحنه حذف کنیم، دیگر رژیم نه تنها در وضع "استیصال" قرار ندارد، بلکه میتواند به همان بازی دفعالوقت در قبال قطعنامه ادامه دهد، زیرا با تمام خطرهای بالقوه یی که احاطه اش کرده اند، نیروی سازمانیافته یی وجود ندارد که بتواند از همة این شرایط مساعد برای برانداختن آن استفاده کند. اما چون در عالم واقع ارتش آزادیبخش ملی در صحنه حضور داشت، تمام خطرهای بالقوه به خطر بالفعل مبدل میشد و رژیم را به وضعیت "استیصال" میکشاند. از این رو بود که خمینی، از سر ناچاری، تن به پذیرش قطعنامه داد و آبروی هزاربار بربادرفته اش را به معامله گذاشت.
هدف رژیم از پذیرش قطعنامه، پیش از هرچیز اجرای آتش بس و بسته شدن مرزها بود تا نیروهای ارتش آزادیبخش ملی امکان ورود به خاک میهن را پیدا نکنند. شک نباید کرد که این خواست خمینی مورد تأیید "شیطان بزرگ" هم بود. نگاهی به اظهار نظرهای سیاستمداران و سخنگویان رسمی آمریکا درمورد توقع خویشتنداری از "همهی طرفهای درگیر" ، و نه دو طرف درگیر ، مؤید این نظر است. همین بند و بست و زمینه چینی برای قفل کردن نیروهای مقاومت به بهانهی "آتش بس" است که گاه از آن به عنوان "توطئه" یاد میشود. به هرحال به امید دست یافتن به این ریسمان نجات بود که خمینی تلخی نوشیدن زهر را برخود هموارکرد» [۵]
ناظران سیاسی بر این باورند که عنصر ایرانی که تعادل قوا را در جنگ ایران و عراق بهم زد ارتش آزادیبخش ملی ایران بود و خمینی که چشمانداز شکست را بعد از عملیات چلچراغ میدید، برای مات کردن این عنصر قطعنامه ۵۹۸ و آتش بس را پذیرفت.
سرتیپ پاسدار اسماعیل احمدی مقدم در اين مورد ميگويد:«سازمان منافقين آرام آرام سازماندهي نظامي را درست كردند كه اونها هم ابتدا از عملياتهاي محدود بعد وسعت عمليات اضافه شد آرام آرام ديديم كه وسعت عملياتها در واقع و دامنه اش گسترش پيدا كرد. درجبهه در واقع مياني در جبهه جنوبي، وحتي در فكر مي كنم خرداد ماه 67 بود كه شهرمهران را هم تونستند تصرف بكنند هدف آنها هم درواقع سقوط تهران؛ تصرف تهران؛ و سرنگوني حكومت بود».[۶]محمداسماعیل کوثری از فرماندههان بالای سپاه پاسداران سالها بعد راز قبول آتشبس اینچنین فاش میکند:
دشمنان، توطئههای واقعاً گستردهای را طرحریزی کرده بودند، چون منافقین قبل از عملیات فروغ جاویدان. در مهران، عملیاتی به زعمِ خود موفقیت آمیز انجام داده بودند؛ و شعارِ ” امروز مهران فردا تهران “ را هم یکی دو ماه قبل، مطرح کرده بودند. بنا براین با در اختیارگرفتنِ انواع سلاحهای سنگین و نیمه سنگین همچون نفر بر و غیره، خود را سازماندهی کرده بودند. پذیرش قطعنامه از سوی حضرت امام، تمام این توطئهها را خنثی کرد.[۷]نقش ارتش آزادیبخش ملی ایران در به پایان رساندن این جنگ بسیار مهم و حیاتی بود.
و به این ترتیب با قبول آتشبس توسط خمینی، جنگی مهیب با خساراتی فراوان به پایان رسید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر