ازآن ماست پیروزی، ازآن ماست فردا
سید ابوالقاسم کاشانی
عکس یادگاری کاشانی با شعبان بی مخ دو ماه بعداز کودتای ۲۸ مرداد |
وقتی می گوییم دجالگری، یعنی سوء استفاده از نام مقدس اسلام برای بدست آوردن نان دنیا است. شما در این عکس
بخوبی می توانید این را ببینید.
امروز نیز آخوندای دین فروش با نام دین مردم را درایران سرکوب و تروریسم را درمنطقه گسترش داده اند.
سید ابوالقاسم کاشانی |
سید ابوالقاسم کاشانی (۱۲۶۴ تهران – ۱۳۴۰ تهران) فقیه و سیاستمدار شیعه در سالهای دهه۲۰ و دهه ۳۰ بود. وی تا ۴۴ سالگی در عراق به تحصیل در حوزههای دینی پرداخت و به درجه اجتهاد رسید. در ابتدای کار رضاشاه، طرفدار وی بود و در روی کار آمدن سلسله پهلوی نقش داشت.[۱] در جریان جهانگستری آلمان هیتلری، از طرفداران نازیسم نوپای آلمان بود. کاشانی پس از به قدرت رسیدن دکتر مصدق به حمایت از وی برخاست. اما با تضعیف مصدق، به صف مخالفان وی پیوست و در جریان کودتای ۲۸ مرداد، فعالانه به ضدیت با وی پرداخت. کاشانی مرجع جمعیت فداییان اسلام بود و پس از کودتای ۱۳۳۲ آرامآرام از صحنه سیاسی ایران طرد شد و در سال ۱۳۴۰ در سکوت مرد.
فتواهای ترور
کاشانی در دهه ۳۰ مرجع تقلید «جمعیت فداییان اسلام» به سرکردگی نواب صفوی بود و ازجمله آخوندهایی بود که حکم ترور احمد کسروی را داد و گروه واپسگرای نواب صفوی آن را اجرا کرد. در همان دوران، کاشانی همراه با شمس قناتآبادی چهره بدنام آن سالها یک گروه پارلمانی تشکیل داد که بعدها با پیوستن مظفر بقایی یزدی، دیگر عنصر سیاسی معروف به نزدیکی به انگلیس، بهصورت یک حزب سیاسی و در شمار دشمنان رسمی دکتر محمد مصدق درآمد.[۳]
کاشانی و خمینی
«آقای کاشانی از جوانی در نجف بودند و یک روحانی مبارز بودند. … من از نزدیک ایشان را میشناختم. در یک وقت وضع ایشان طوری شد که وقتی که از منزل میخواست حرکت کند فرض کنید بیایند به مسجد شاه، مسجد شاه مطلع میشد، در نظر داشتند، اعلام میشد، … از این جهت شروع کردند به جوسازی. آنطور جوسازی کردند که یک سگی را عینک به آن زدند و آنطور که من شنیدم عینک زدند و از طرف مجلس آوردند این طرف و به اسم آیت الله؛ و من خودم در یک مجلسی بودم که مرحوم آقای کاشانی وارد شد در آن مجلس، مجلس روضه بود، هیچکس پا نشد، من پا شدم و یکی از علمای تهران که الان هم هستند و من جا دادم به ایشان (جا هم ندادند). این جو را درست کرده بودند برای آقای کاشانی که دیگر از منزلش نمیتوانست بیرون بیاید، در یک اطاقی محبوس بود در منزلش طوری که نمیتوانست بیرون بیاید.»
👈ادامه این مقاله
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر